love 83
من پذیرفتم که عشق افسانه است این دل درد آشنا دیوانه است می روم شاید
فراموشت کنم با فراموشی هم آغوشت کنم می روم از رفتن من شاد باش
از عذاب دیدنم آزادباش گر چه تو تنها تر از ما می روی آرزو دارم ولی عاشق
شوی آرزو دارم بفهمی درد را تلخی بر خوردهای سرد را